شاه معز دین حق ملک خدای راستین
شیخ اویس کان کرم بحر عطای راستین
دامن آخر الزمان وصل قبای دولتش
آستی قبای او بحر نمای راستین
مطرب بزم عیشش از جمع بتان خوش سرا
زهره سزد که می زند ساز و نوای راستین
کسری اردشیر فر بهمن اردوان محل
شاه سکندر آستان خضر برای بقای راستین
کسری و جم به درگهت هر دو شه دروغیند
حاتم و معن بر درت هر دو گدای راستین
هست ز آب روی تو بر لب جوی سلطنت
سر و جلال و جاه را نشو و نمای راستین
تخت و وقار و قدر او مملکت شکوه را
عرش حقیقی آمده ارض و سمای راستین
هر سخن تو را خرد مملکتی بها دهد
حاصل هفت کشورش نیست بهای راستین
رای تو گشت عدل را مستر خط راستی
رایت توست فتح را راهنمای راستین
مدح تو آنچنانکه هست ار به مثل کسی کند
ناطقه عاجز آید از مدح و ثنای راستین
بنده دعای دولتت می کند و هر آن دعا
کان بود از خلوص دل هست دعای راستین