نگار من که میان بسته ام به خدمت او

هزار شکر که مستظهرم بهمَّت او

جای آن هست که دریوزه کنیم ابن حسام

بر سر راه چو بی توشه ی راه آمده ایم

تا به اعزازچو یوسف به عزیزی برسیم

ما بدین مصر به تاریکی چاه آمده ایم

دهن از سوز درون خشک و رخ از دیده پر آب

به انابت بدرت با دو گواه آمده ایم

رقم جرم و گناه از صفحات عملم

محو فرمای که بس نامه سیاه آمده ایم

دست در دامن ملاح عنایت زده ایم

ما بدین بحر نه از بحر شناه آمده ایم

گر چه بس منفعل از شرم گناه آمده ایم

تکیه بر مرحمت لطف اله آمده ایم

مقال ابن حسام ار به تربت حافظ

برند گردد ازین شعر همچو آب خجل

من از شراب خجالت نمی برم ساقی

بده که کس نشد از کرده ی صواب خجل

ز حسن خود ورقی می نگاشت گل در باغ

رخ تو دید و بماند اندر آن کتاب خجل

تعداد ابیات منتشر شده : 510165