ازپی لقمه ای چه ترش و چه شور
تاکی این گفت وگوی شیرین شور
بر در این و آن چو سگ چه دوی ؟
گرنه ای سگ چنین به تک چه چه دوی
بیش خوردن قوی کند گردن
لیک زبرک شوی زکم خوردن
آفت علم و حکمتست شکم
هرکه را خورد بیش ، دانش کم
مرد باید که کم خورش باشد
تا درونش به پرورش باشد
هر چه پرسی ازو نکو داند
سرهای حقیقت او داند
فرخ آن کاختیار او همه سال
عمل صالحست و اکل حلال
هست به نزد من در این ایام
بینوا زیستن زکسب حرام
چونکه جان را زعشق قوت بود
قوت از حی لایموت بود
ای عزیز این همه ذلیلی چیست ؟
وی سبک روح، این ثقیلی چیست
شکم از لوت چار سو چه کنی ؟
خویش را بندهٔ گلو چه کنی ؟
لقمه ای کم خوری زکسب حلال
به بود از عبادت ده سال
مرد باید که قوت جان جوید
هر چه گوید همه زجان گوید
نظر از کام و از گلو بگسل
هر چه آن نیست حق ، ازو بگسل
تا تو در بند آرزو باشی
پر بار خسان دوتو باشی
چون تو از آرزو بتابی روی
آرزو در پی ات کند تک و پوی
به حقیقت بدان که ایزد فرد
در ازل روزی ات مقدر کرد