می کش که غمها می کشد، اندوه مردان وی کشد،

در راه رستم کی کشد جز رخش بار روستم؟

زان می که چو آه عاشقان از تف

انگشت کند بر آب زورق را

بی طلعت تو مجلس بی ماه بود گردون

بی قامت تو میدان، بی سرو بود بستان

پیش حصار حزم تو کان حصن دولتست

بحر محیط سنگ نیارد بخندقی

این منم یافته مقصود و مراد دل خویش

از حوادث شده بیگانه و با دولت، خویش؟

گرچرخ فلک خصم تو باشد تو بحجت

با چرخ بکوشی بهمه حال و برآیی

هرکجا فریاد خیزد مقصد فریاد باش

سایه بر مظلوم گستر آفتاب داد باش

بدکاستن و نیک فزودن باید

زیرا که همی کشت درودن باید

چون آب همه زره زره زلف

وز زلف همه گره گره دوش

صد روح درآویخته از دامن قرطه

صد روز برانگیخته از گوشه شب پوش

تعداد ابیات منتشر شده : 510165